English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5751 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
then U انگاه دران هنگام
therewith U دران هنگام بدانوسیله
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
ostensory U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
smoke test U بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
affirmatory U کلمه اثبات عبارت اثبات
psilanthropy U عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism U عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
Not that I remember . U تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
chance medley U ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
necessaries U در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
deferred exit U انتقال کنترل به یک زیربرنامه در زمانی که قابل پیش بینی نبوده و حادثهای غیر مترقبه ان را مشخص میکند
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
occurence U وقوع
occurance U وقوع
occurrences U وقوع
occurrence U وقوع
outbreak U وقوع
outbreaks U وقوع
incidence U وقوع
far between U کم وقوع
corn-effect U ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
therein U دران
scene U جای وقوع
chronological U بترتیب وقوع
interjacency U وقوع در میان
bring to pass U به وقوع رساندن
done U وقوع یافته
infrequency U ندرت وقوع
scenes U جای وقوع
externality U وقوع درخارج
localities U محل وقوع
presence U وقوع وتکرار
locality U محل وقوع
contingencies U احتمال وقوع
under way U درشرف وقوع
frequentness U کثرت وقوع
imminence U قرابت وقوع
incidence U تصادف وقوع
centricity U وقوع درمرکز
come off U وقوع یافتن
recurrenge U وقوع مکرر
frequency U کثرت وقوع
come through U وقوع یافتن
frequencies U کثرت وقوع
contingency U احتمال وقوع
rede U وقوع مصلحت
the scene is laid in paris U جای وقوع
therabout U دران حدود
offing U دران نزدیکی ها
slideway U راهی که دران سر
thereabout U دران حدود
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
imminence U وقوع خطر نزدیک
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
imminency U وقوع خطر نزدیک
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
accident proof U علت وقوع حادثه
carrying U نشانه وقوع وام
trichromatism U وقوع درسه حالت
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
chronological U ترتیب زمانی وقوع
red handed U حین وقوع جنایت
carry U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
carried U نشانه وقوع وام
nautch U که دران رقاص میرقصند
it is not subject to review U دران روا نیست
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
bring about U سبب وقوع امری شدن
false selvage U شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
demonstrations U اثبات
assertion U اثبات
proofs U اثبات
proof U اثبات
ascertainment U اثبات
demonstration U اثبات
verification U اثبات
positiveness U اثبات
agument U اثبات
subantiation U اثبات
vindication U اثبات
positivity U اثبات
substantiation U اثبات
show U اثبات
showed U اثبات
shows U اثبات
proving U اثبات
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
thumbhole U حفرهای که شست دران جابگیرد
thereis not a p of truth init U ذرهای راستی دران نیست
polytonality U ایجاد چندلحن دران واحد
polytony U ایجادچند لحن دران واحد
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
pot liquor U اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
swimming bath U تن شو یاحوضی که دران شناتوان کرد
scrinium U لوله یاصندوقی که دران طوماربگذارند
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
mainstream U مسیر جویباری که دران اب جریان دارد
flashpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
flashingpoint U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
flashpoints U درجهای ازگرماکه دران بخارمایعات فرارمیسوزد
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
crate U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
crates U صندوقی که چینی یا شیشه دران میگذارند
dish wash U ابی که دران فرف شسته باشند
actinology U دانشی که دران از خواص نورگفتگو میکند
gill net U دامی که چون ماهی دران بیافتد
dripping pan U فرفی که چکیده کباب دران میریزد
dish water U ابی که دران فرف شسته باشند
oast U کورهای که رازک را دران خشک می کنند
deadfall U دامی که جانوران بزرگ دران زیراوارمیمانند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
affirmations U تصدیق اثبات
affirm اثبات کردن
proven U اثبات شده
in order to prove U برای اثبات
substantiating U اثبات کردن
onus probandi U بار اثبات
proof U اثبات [ریاضی]
demonstrators U اثبات کننده
demonstrator U اثبات کننده
predication U اثبات موعظه
in proof of U برای اثبات
theorem proving U اثبات نظریه
program proving U اثبات برنامه
corroborated U اثبات کردن
corroborate U اثبات کردن
asserts U اثبات کردن
asserting U اثبات کردن
asserted U اثبات کردن
assert U اثبات کردن
prover U اثبات کردن
demonstratively U ازراه اثبات
corroborates U اثبات کردن
corroborating U اثبات کردن
proves U اثبات کردن
proved U اثبات کردن
prove U اثبات کردن
verifiability U اثبات پذیری
substantiates U اثبات کردن
substantiated U اثبات کردن
affirmation U تصدیق اثبات
substantiate U اثبات کردن
deraign U اثبات کردن
positivist U اثبات گرا
demonstrative U اثبات کننده
justificatory U اثبات کننده
demonstrations U اثبات تجربی
demonstration U اثبات تجربی
demonstrate U اثبات کردن
demonstrating U اثبات کردن
demonstrates U اثبات کردن
burden of proof U وفیفه اثبات
ontology probandi U بار اثبات
ascertainable U اثبات پذیر
burden of proof U بار اثبات
positivism U اثبات گرایی
provable U قابل اثبات
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
proving U اثبات کردن
demonstrated U اثبات کردن
onus of proof U بار اثبات
documentation U اثبات بامدرک
self-evident U بی نیاز از اثبات
indemonstrable U اثبات نا پذیر
manifestative U اثبات کننده
supporting U اثبات کردن
provability U قابلیت اثبات
Recent search history Forum search
2purchase off the registry
2In order to be interesting you have to be mean
2In order to be interesting you have to be mean
1 moves up the range
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
1however, since this matrix is also symmetrical across its leading diagonal, little more than 50 percent of it need be stored
2چشمتون روشن چي ميشه
1Country pumkin
3It is acidic and its concentration is in continual flux as a result of its utilization by aquatic plants in photosynthesis and release in respiration of aquatic organisms.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com